Wednesday 20 March 2013

آیا شما شاگرد مسیح هستید؟



...در عهد جدید اشخاصي که بدنبال عيسي مي­آمدند به سه دسته تقسيم مي شدند
1)
 عده­اي که کنجکاو و علاقه­مند بودند. دوست داشتند معجزات ببينند و سخنان عيسي را بشنوند.
2)
 عده ای که به او معتقد بودند مي­گفتند بله اين شخص نبي است و از طرف خدا آمده و کارهاي خوبي مي­کند.
3)
 عده­اي که مي­خواستند پيرو و شاگرد او بشوند. آنها نه فقط او را قبول کرده بودند بلکه تمام زندگي خود را وقف او نموده بودند..
عیساي مسيح در پی دسته سوم است. او از ما دعوت مي­کند که شاگرد او بشويم. «پس رفته همه امتها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسم اب و ابن و روح­القدس تعميد دهيد.»، مسيح مي­گويد: «بياييد نزد من اي تمامي زحمتکشان و گرانباران و من شما را آرامي خواهم بخشيد.» اما شرطي قائل شد و آن، زير يوغ او قرار گرفتن است. مسيح مي­خواهد ما زير يوغ او قرار بگيريم و کاملاً تسليم او بشويم.
.

شاگرد چه کسي است؟
در زماني که عهد جديد نوشته مي­شد منظور او از شاگرد با آنچه که ما امروز به شاگرد مي­گوئيم، فرق داشت. شاگرد امروزي فقط در کلاس درس حاضر مي­شود، درسها را فرا مي­گيرد و بعد امتحان مي­دهد و تمام مي­شود. شاگرد امروزي رابطه زيادي با استاد ندارد. اما در گذشته، شاگرد کسي بود که همه چيز را رها مي­کرد و به دنبال استاد مي­رفت و با استاد زندگي مي­کرد و عملاً از او درس ياد مي­گرفت. شاگردان مسيح هميشه در همه موقعيتهاي زندگي يعني در دعا، در خدمت، در وقتي که او تعليم مي­داد، در خوردن و آشاميدن، در تفريحات، با او بودند. آنها همه چيز را ترک کرده و به دنبال استادشان آمده بودند.
خدا از ما مي­خواهد که شاگرد مسيح باشيم و همه زندگي و قلب­مان مال مسيح باشد. ما براي اينکه شاگرد مسيح بشويم بايد حاضر باشيم بهاي آن را بپردازيم. ما بايد حساب و کتاب خود را بکنيم. عيساي مسيح به ما مي­گويد قبل از ساختن برج بايد شخص حساب و کتاب کند و ببيند که آيا مي­تواند آن را بسازد و به اتمام برساند و آن وقت شروع به ساختن بکند. پس پيرو مسيح بودن زياد هم ساده نيست و شخص بايد از ابتدا حساب و کتاب خود را بکند. عيساي مسيح به وضوح و به روشني بهاي شاگردي را بيان کرده­است. او از شاگردان انتظار دارد که اين بها را بپردازند. ولي نکته مهم اين است که او خود قدرت پرداخت آن را نيز به شاگردان مي­دهد. شايد ما فکر مي­کنيم مسيحيت راه گريزي از جهنم و برخوردار شدن از بهترين لذايذ زندگي است و شايد ما انتظار زحمات و سختيها را نداشته باشيم. گاهي فکر مي­کنيم وقتي به مسيح ايمان مي­آوريم بايد ما را روي پر قو بخواباند و فرشته­ها بيايند ما را باد بزنند و هر چه مي­واهيم فوري بايد براي ما آماده شود. مسيح چنين وعده­اي را به ما نداده است. او گفت: پس در نهايت پيروزي از آن ما است. (يوحنا 16 : 33).

بهايي که مسيح براي شاگردي آن را بيان کرد ما مي­توانيم آن را به صورت زير خلاصه کنيم:

1-
 مسيح را بيش از هر کس دوست داشتن
ما بايد مسيح را بيش از هر کس و هر چيز ديگر دوست بداريم. او بايد در رتبه اول زندگي ما قرار بگيرد. انگيزه و محرک بهاي شاگردي بايد عشق و محبت باشد «و هر که پدر يا مادر را بيش از من دوست دارد، لايق من نباشد و هر که پسر يا دختر را از من زياده دوست دارد، لايق من نباشد.» (متي 10 : 37) «اگر کسي نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتي جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نمي­تواند بود.» (لوقا 14 : 26). اگر کسي را يا چيزي را بيشتر از مسيح دوست داشته باشيم نمي­توانيم شاگرد خوبي براي مسيح باشيم.

2-
 انکار خود
ما بايد نفس خود را و خواسته­هاي خود را انکار کنيم و تسليم کامل و بدون قيد و شرط مسيح بشويم. اراده و خواست خدا بايد بر ما مسلط باشد. ما براي انجام اراده خدا بايد از خود و خواهش­ها و نقشه­هاي خودمان بگذريم. «آنگاه عيسي به شاگردان خود گفت: اگر کسي خواهد متابعت من کند، بايد خود را انکار کرده و صليب خود را برداشته از عقب من آيد.» (متي 16 : 24)

3-
 برداشتن صليب.
مسيح گفت ما بايد صليب خود را برداريم و به دنبال او برويم. صليب چه معنايي دارد؟ صليب يعني فروتني، حاضر به طرد شدن و مردوديت، زحمت کشيدن، خوار شدن و تحقير شدن و مرگ. ما بايد مثل مسيح فروتن شويم، حاضر باشيم زحمت بکشيم و طرد شويم و بميريم. صليب پاداش کساني است که همراه عيسي بر خلاف جريان آب (شيوه­هاي گناه­آلود اين دنيا) شنا مي­کنند. زندگي ما هم شکل اين جهان نيست براي همين دنيا با ما دشمني مي­کند.

4-
 ترک همه چيز.
بايد حاضر باشيم بخاطر مسيح از خيلي چيزها بگذريم و خيلي چيزها را ترک کنيم و اين زماني امکان­پذير است که مسيح را بيش از هر کس و هر چيز ديگر دوست داشته باشيم. پطرس و يوحنا قايق و تور ماهيگري خود را رها کردند. لاوي باجگاه خود را ترک کرد و در پي عيسي راه افتاد. همه چيز ما متعلق به مسيح است و بايد حاضر باشيم آنچه را که او از ما مي­خواهد براي کا راو به کار ببريم. «پس همچنين هر يکي از شما که تمام مايملک خود را ترک نکند، نمي­تواند شاگرد من شود.» (لوقا 14 : 33).

علامت شاگردي چيست؟
مردم از چه علامتي مي­فهمند که ما شاگرد مسيح هستيم؟ آيا از صليبي که دور گردن ما آويزان است؟ عيسی علامتي را بيان مي­کند که نشانگر مسيحي بودن ما است و آن علامت «محبت» است. «به شما حکمي تازه مي­دهم که يکديگر را محبت نماييد، چنانکه من شما را محبت نمودم تا شما نيز يکديگر را محبت نماييد. به همين همه خواهند فهميد که شاگرد من هستيد اگر محبت يکديگر را داشته باشيد.» (يوحنا 13 : 34 و 35).
محبتي عميق که ديگران را بهتر از خود مي­داند. «و هيچ چيز را از راه تعجب و عجب مکنيد، بلکه با فروتني ديگران را از خود بهتر بدانيد.» (فيليپيان 2 : 3). محبتي که نفع خود را طالب نيست بلکه نفع ديگري را (اول قرنتيان 10 : 24).

محبتي که کبر و غرور ندارد، صبر دارد و همه را باور مي­کند. (اول قرنتيان 13 : 4-7). البته همه حاضر به پرداخت اين بها نيستند. خيلي­ها تا همه چيز خوب و آسان است در پي عيسي مي­روند، ولي وقتي به جایهاي سخت مي­رسند او را ترک مي­کنند.

عيسي وقتي روي زمين بود اهميت زيادي به شاگردي مي­داد. او دوازده شاگرد انتخاب کرد، کساني که حاضر بودند همه چيز خود را ترک کنند و به دنبال عيسي يبيايند. عيسي مسيح سه سال و نيم به طور خصوصي با آنها کار کرد. هر چند او به عموم مردم توجه داشت و نيازهاي آنها برايش مهم بود. ولي در خدمت خود بيشترين اهميت را به شاگردان خود داد و بيشترين وقت خود را با آنها صرف کرد. او موعظه مي­کرد، تعليم مي­داد، مريضان را شفاه مي­بخشيد،، ولي عملاً بيشتر با شاگردان خود کار مي­کرد و آنها را تعليم مي­داد و همين دوازده شاگرد، دنيا را زير و رو کردند. امروز نيز عيسي به طور خاص نظر به کساني دارد که حاضرند شاگرد او بشوند و خود را کاملاً تسليم او نمايند.
آيا حاضر هستيد تا شاگرد خداوند عيسي مسيح باشيد؟

No comments:

Post a Comment