Monday, 1 April 2013

عیسی زنده می شود.



۱ روز یکشنبه صبح زود، وقتی هوا تاریک و روشن بود، مریم مجدلیه به سر قبر آمد و باکمال تعجب دید که سنگ از در قبر کنار رفته است . ۲ پس با عجله نزد پطرس و آن شاگردی که عیسی او را دوست می داشت آمد و گفت : “جسد خداوند را از قبر برده اند و معلوم نیست کجا گذاشته اند.” ۳ پطرس و آن شاگرد دیگر دویدند تا به سر قبر رسیدند. ۴ آن شاگرد از پطرس پیش افتاد و زودتر به قبر رسید. ۵ او خم شد و نگاه کرد. فقط کفن خالی آنجا بود. دیگر داخل قبر نرفت . ۶ سپس شمعون پطرس رسید و داخل قبر شد. او هم فقط کفن خالی را دید، ۷ و متوجه شد که پارچه ای که به سر و صورت عیسی پیچیده بودند، همان طور پیچیده و جدا از کفن مانده بود. ۸ آنگاه آن شاگرد نیز داخل قبر شد و دید و ایمان آورد که عیسی زنده شده است ! ۹ چون تا آنوقت آنها هنوز به این حقیقت پی نبرده بودند که کتاب آسمانی می فرماید که او باید زنده شود. ۱۰ پس آنان به خانه رفتند

No comments:

Post a Comment